English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5747 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
word warp U فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
He is a man of his word . He is as good as his word . U قولش قول است
His word is his bond. HE is a man of his word. U حرفش حرف است
warp U جا به جا کردن ناو یا لنگر
warp U تاب دادن
warp U تاب برداشتن
warp U تاب دار کردن منحرف کردن
warp U منحرف کردن تاب برداشتن
warp U تار
warp U نخ تار [در طول بافت]
warp U طناب ریسمان
warp U پیچ دادن
warp U ریسمان پیچ و تاب
warp roller U غلتکتار
warp and weft U تار و پود
warp set U [تعداد تارها بر روی چله در واحدهای مشخص از سیستم اندازه گیری]
warp tension U کشش نخ های تار [میزان کشیدگی نخ های چله در دار که یکنواختی آن در بوجود آمدن فرشی یکنواخت و صاف امری ضروری است.]
warp winder U چله پیچ
warp frame U قاب چله
warp and woof U تار و پود
warp and woof U پایه واساس
warp and woof U بنیان
warp patterning U طراحی با تار [گاه با استفاده از تارهای رنگی و یا تارهای با ظرافت متفاوت از تار جهت بوجود آمدن جلوه های متفاوت در فرش استفاده می شود.]
warp thread U تارشیاری
warp winder U چله دوان
thick warp U نخ تار کلفت
warp beam U سردار [قالی]
warp beam U چوب افقی بالای دار [قالی]
warp beam U نورد بالا
warp-weighd loom U دارهای وزنی [این نوع دار در گذشته بیشتر بکار میرفته و در آن انتهای نخ های تار به وزنه های سنگی یا فلزی گره زده می شد.]
warp-loop fringe U ریشه حلقوی [در قالی همدان]
low warp loom U کارگاهبافندگیپیشپاافتاده
high warp loom U تارهایطولیبافندگی
the warp and ther woof U تاروپود
It is formed by alternatively lifting and lowering one warp thread across one weft thread U این است که توسط روش دیگر بلند کردن و پایین آوردن موضوع یکی پیچ و تاب در سراسر یک موضوع پود تشکیل
say the word <idiom> U علامت دادن
keep one's word <idiom> U سرقول خود بودن
have a word with <idiom> U بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
keep to one's word U سر قول خود بودن
in one word U خلاصه اینکه مختصرا
in a word U خلاصه
i came across a word بکلمه ای برخوردم
in a word U خلاصه اینکه مختصرا
in one word U خلاصه
in a word <idiom> U به طور خلاصه
last word <idiom> U نظر نهایی
get a word in <idiom> U یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
last word U حرف اخر
last word U اتمام حجت
the last word U سخن اخر
the last word U ک لام اخر
the last word U سخن قطعی
the last word U حرف اخر
to keep to one's word U سرقول خودایستادن
to keep to one's word U درپیمان خوداستواربودن
word for word U طابق النعل بالنعل
word for word U تحت اللفظی
word for word U کلمه به کلمه
to word up U کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
to word up U کم کم برانگیختن خردخردکوک کردن
that is not the word for it U لغتش این نیست
take my word for it U قول مراسندبدانید
last word U بیان یا رفتار قاطع
All you have to do is to say the word. U کافی است لب تر کنی
I want to have a word with you . I want you . U کارت دارم
Could I have a word with you ? U عرضی داشتم (چند کلمه صحبت دارم )
not a word of it was right U یک کلمه انهم درست بود
to keep to one's word U درست پیمان بودن
Take somebody at his word. U حرف کسی را پذیرفتن ( قبول داشتن )
say a word U سخن گفتن
say a word U حرف زدن
to say a word U سخن گفتن
to say a word U حرف زدن
upon my word U به شرافتم قسم
word U طول کلمه کامپیوتری که به صورت تعداد بیتها شمرده میشود
word U لغات رابکار بردن
word U فرمان
word U عهد
word U بخشهای داده مختلف در کامپیوتر به شکل گروهی از بیت ها که در یک محل حافظه قرار دارند
word U موضوع زبان مجزا که با بقیه استفاده میشود تا نوشتار یا سخنی را ایجاد کند که قابل فهم است
word for word <adv.> U نکته به نکته
word U نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
word U واژه
word U بالغات بیان کردن
word U روش اندازه گیری سرعت چاپگر
word for word <adv.> U کلمه به کلمه
word for word <adv.> U مو به مو
May I have a word with you? U ممکن است دو کلمه حرف با شما بزنم ؟
word U پیغام خبر
word U قول
word U اطلاع
at his word U بفرمان او
word U زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
word U حرف
word U واژه سخن
word U گفتار
word U لفظ
word U لغت
word U کلمه
a word or two U چند تا کلمه [برای گفتن]
word U تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
word U تعداد کلمات در فایل یا متن
word U مشابه 10721
at his word U بحرف او
word U عبارت
word U سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
word U کلمات داده ارسالی در امتداد باس موازی یکی پس از دیگری
word star U یک برنامه پردازش کلمه مشهور که شامل هجی کردن کلمات و ویژگی ادغام پستی استacrostic
word square U acrostic
word and deed U گفتاروکردار قول وفعل
He didnt say a word. U یک کلام هم حرف نزد
word square U جدول کلمات متقاطع
word time U زمان کلمه
word salad U سالاد کلمات
word salad U اشفته گویی
word hoard U لغت نامه
word frequency U بسامد واژگانی
word wrap U حرکت نشانه گر روی صفحه تصویر کامپیوتر از انتهای یک خط به شروع خط بعدی
word order U ترتیب واژه ها
word fluency U سیالی واژگانی
word deafness U واژه کری
word count U واژه شماری
word book U کتاب لغت
word length U درازای کلمه
word mark U نشان کلمه
word process U ویرایش , ذخیره و تغییر متن با کامپیوتر
word picture U بیان یا شرح روشن
word length U طول کلمه
word order U ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
word of honour U قول شرف
word of command U فرمان انتصاب
word of command U فرمان نظامی
word mark U علامت کلمه
word addressable U نشانی پذیری کلمه
word book U قاموس
word book U لغت نامه
How do you pronounce [say] that [this] word? U این واژه چه جور تلفظ می شود؟
give someone one's word <idiom> U قول دادن یا بیمه کردن
get a word in edgewise <idiom> U وارد شدن درمکالمه
to have the final [last] word <idiom> U حرف خود را به کرسی نشاندن
In what sense are you using this word ? U این کلمه را به چه معنی بکار می برد ؟
word of mouth <idiom> U از منبع موثق
word book U کتاب لغت
mum's the word <idiom> U دهان قرص
code word U کلمات رمزی
word choice U بیان
word choice U کلمه بندی
word choice U جمله بندی
A mans word is one . <proverb> U یرف مرد یکى است .
Do not say a word until you know it is exactly rig. <proverb> U تا ندانى که سخن عیب صواب است مگو .
A word is enough to the wise . <proverb> U براى عاقل یک یرف بس است .
What is the meaning of this word ? U معنی این لغت چیست ؟
word book U واژه نامه
word book U فرهنگ لغات
swear-word U کفر
swear-word U ناسزا
swear-word U فحش
four-letter word U واژهی قبیح
four-letter word U واژهیچهار حرفی
buzz word U لغت بابروز
buzz word U رمز واژه
word correction U اصلاحکلمه
word class U ردهایازلغاتمثلاسم صفت فعل و...
word-blind U کسیکهبدلیلعقلیدرخواندنبامشکلروبروست
Is that your final word ? U همین ؟( درمقام اتمام حجت یا تهدید )
He feels he must have the last word. U او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
Word of honor . U قول شرف
This is an elusive word . U این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
word book U دیکشنری
I always stick to my word. U من همیشه سر حرفم می ایستم
We just received word that . . . U هم اکنون اطلاع رسید که …
written word U کلماتنوشتاری
word wrap U سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
repetition of a word U باز گوئی یاتکرارسخن
introductory word U کلمهای که در اغازجملهای بکاربرده شودو معنی ویژهای نداشته باشد
instruction word U کلمه دستورالعمل
in word and deed U درگفتارو عمل
in the p sense of the word U بمعنی واقعی کلمه
head word U کلمه یاجملهای که در سراغاز فصل یا بخش کتاب نوشته میشود
he is a man of his word U گفتاروکردارش یکی است قولش درست است
half word U نیم کلمه
ghost word U کلمه غیرمصطلح
ghost word U لغت غیر مستعمل
function word U کلمه دستوری
full word U کلمه کامل
full word U تمام کلمه
key word مفتاح
loan word U واژهای که از زبان دیگری گرفته باشد
relying on his word U باستناد سخن وی
procedure word U کلماتی که قبل از شروع مکالمه مخابره می شوند
one word sentence U جمله تک واژهای
numeric word U کلمه عددی
nonce word U واژهای که به تقاضای یک موقع ویژه بسازند
mum's the word U این سخن فاش کردنی نیست این حرف را باید پنهان داشت
microsoft word U یک برنامه پردازش کلمه که توسط شرکت microsoft به وجود امده است مایکروسافت ورد
memory word U کلمه حافظه
his bare word U قول خشک وخالی او
machine word U کلمه ماشین
loan word U لغت اقتباسی
double word U کلمه مضاعف
data word U کلمه داده
Recent search history Forum search
1affixation
2من دل درد دأرم
2لب آب
1Hafez has a verse (ze chashmam la'le rommaani ..). What does rommaani mean?
2transmembrane
2transmembrane
2single gas
2single gas
1to as
1سیالات
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com